سرم را تکیه داده ام به شیشه ی اتوبوس... فقط دارم نگاهش می کنم... همین طور می بارد... دو روز است! دوست دارم همین طور روی همین صندلی سرد اتوبوس کز کنم و بنشینم فقط نگاهش کنم.
سه ایستگاه دیگر مانده است... دوست ندارم پیاده شوم...
پ.ن: تا یادت می کنم باران می بارد!نمی دانستم لمس خیالت هم وضو می خواهد...!